امروز پنج شنبه ، ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
کردم استغفار و عهد خود شکستم بارها

 

کردم استغفار و عهد خود شکستم بارها

بایدم زین گونه استغفار، استغفارها

همّتی ای دل که بندم دیده از دیدارِ غیر

تا بود با یار در هر لحظه ام دیدارها

آنکه جان دارد ولی از یاد جانان غافل است

کم بود از نقش بی جان بر روی دیوارها

بار معبودا مرا با ذکر خود حالی ببخش

ورنه می میرد دلم همچون تن مردارها

تیری از تقوا و شمشیری زطاعت بایدم

تا کنم با دیو نفس خویشتن پیکارها

وای بر حالم اگر این رشته های معصیت

در لحد پیچند دور گردنم چون مارها

مستحقّ آتشم یا رب نسیم رحمتی

کز دل هر شعله بیرون آورم گلزارها

روزهای ما همه شب می شد از دود گناه

گر نبودی ناله ی العفوِ شب بیدارها

یا مبردر دوزخم یا چشم گریانم بده

تا زاشک دیده ام خاموش گردد نارها

«میثم»، آنکو پیش حکم حق نیارد سر فرود

به که دور گردنش پیچد طناب دارها